نظریه فهم اجتماعی نصوص، نظریهای است که در ابتدا محمدجواد مغنیه آن را مطرح نمود وبعد شهید صدر به تبیین و تشریح مبانی آن پرداخت. این نظریه که در ارتباط با تنقیح مناط در فرایند اجتهاد میباشد، برپایه مبانی شریعت، عرف و ظهور سیاقی بنا شده است. این نظریه بر آن است که توجه به مقاصد شریعت و بهکارگیری دو عنصر مکان و زمان در فرایند استنباط برخی از احکام شرعی، نوعی تناسب و ارتباط قطعی میان حکم وموضوع بوجود میآورد و ظهوری را برای متن و کلام شارع ایجاد میکند که این ظهور بر اساس اصل عقلائی معتبرخواهد بود. فهم عرفی جدید از موضوع ذکر شده در متن شارع، الغای خصوصیت میکند و این مجال را برای مجتهد به وجود میآورد که به توسعه و تفسیر موضوع بپردازد و به کشف احکام اولیه درباره آن نائل آید.
آنچه از این نظریه حاصل میشود این است که روایات و نصوص وارد شده در لسان دین، این توانایی و قابلیت را دارند که پاسخگوی بسیاری از موضوعات نوظهور وجدید باشند و برای موضوعات جدید حکم اولی صادر نمود، بدون اینکه قیاسی رخ دهد.