نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه الهیات- فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه یاسوج (Alishahi88@gmail.com).
2 دانشجوی دکترای الهیات دانشگاه یاسوج (Alishahi@yu.ac.ir).
چکیده
کلیدواژهها
|
|
در آرای مشهور و رایج فقه امامیه، محدودیتهای بسیاری نسبت به خوردن آبزیان وجود دارد. در این میان، نظر مشهور و رایج این است که حیوانات دریایی به جز ماهی فلسدار و میگو همگی حرامند و بر این قول هم ادعای اجماع شده است. دلیل عمده این نظر روایاتی است که در آنها از بود و نبود فلس به عنوان ملاک حلیت و حرمت سخن گفته شده است. اما این روایات از نظر برخی فقها، از لحاظ سند ضعیفند. در این مقاله ضمن بررسی حرمت و حلیت حیوانات دریایی، به این مطلب نیز پرداخته است که فلسدار بودن برای حکم به حلیت نمیتواند امر ثابت و محتومی باشد. همچنین به این پرسش پاسخ داده شده است که ملاک و معیار حلیت و حرمت آبزیان، به خصوص ماهی، در منابع اسلامی چیست و آیا ملاک و معیار تعیین مصداق، عرف عام است یا خاص. فقیهان و ارباب فتوا در نوشتههای فقهی خود درباره حکم گیاهان و حشرات آبزی مطلبی نفرمودهاند و بحث درباره آبزیان را نیز به ماهیان، محدود ساخته و معیار حلال بودن و خوراکی بودن ماهیان را نیز در پولکدار بودن آنان دانستهاند که این خود با پرسش جدی روبهرو میگردد.
واژگان کلیدی: آبزیان، فلس، قشر، حلیت، حرمت.
امروزه تأمین پروتئین مورد نیاز جمعیت در حال توسعه جهان از چالشهای اساسی پیش روی بشریت است. بر اساس توصیه سازمان خواربار جهانی1 (FAO) با توجه به محدودیتهای پیش روی تولید پروتئین حیوانات خشکیزی، توسعه این بخش ممکن نبوده و آثار زیست محیطی متعددی خواهد داشت. لذا توسعه بهرهبرداری از منابع آبزیان در این راستا راهگشا خواهد بود (سالنامه آماری ۲۰۱۲، FAO)، به طوری که سهم آبزیان در تأمین پروتیئن جهانی در دهههای اخیر رشد بیسابقهای یافته است و از ده درصد در سال ۱۹۸۸ به ۴۸ درصد در سال ۲۰۱۰ رسیده است. از طرفی منابع پروتئین آبزیان از جهات مختلف نسبت به پروتئین حیوانات خشکی ارجحیت دارند، که میتوان به کیفیت بالای پروتئین آبزیان در پیشگیری از آسیبهای قلب و عروق و عدم انتقال بیماریها به انسان و تولید ارزانتر اشاره نمود. در کشور ما ایران، سرانه مصرف آبزیان حدود یک سوم سرانه جهانی است (سازمان شیلات ایران دفتر برنامه و بودجه، سالنامه آماری سازمان شیلات ایران، ۴۰). عدم استقبال از مصرف منابع آبزیان در ایران دلایل متعددی دارد که بدون شک یکی از دلایل مهم آن محدودیتهای فقهی نسبت به استفاده از انواع حیوانات آبزی است. این محدودیتها برای محافل دامپزشکی و کسانی که ارتباط مستقیم با سرمایهگذاری در امر پرورش و صادرات آبزیان دارند نیز دغدغهها و مشکلاتی را ایجاد کرده است. این مقاله درصدد است تا ضمن پرداختن به مبانی و احکام فقهی آبزیان در فقه امامیه، نسبت به رفع پارهای ابهامات موجود در خصوص مصرف حیوانات دریایی، قدمی شایسته، هرچند کوچک، بردارد.
در بین فقیهان و ارباب فتوا، سخن مشهور، جایز نبودن خوردن حیوانات دریایی است.اینان در نوشتههای فقهی خود درباره حکم حیوانات آبزی چیزی نگفتهاند و بحث درباره آبزیان را محدود به ماهیان ساخته و معیار حلال بودن و خوراکی بودن آنان را نیز پولکدار بودن آنان دانستهاند.درباره آبزیان مشکوک بین گیاه و حیوان نیز با توجه به طبع مسئله، در صورت نبود اختلاف زیاد کارشناسی، به نظر کارشناسان (عرف خاص) و در غیر این صورت، به عرف عام عمل میشود. شماری از فقیهان همچون: محقق حلی، شهید ثانی و مقدس اردبیلی درباره همه و یا بخشی از ماهیان بیپولک به گمان افتاده و یا توقف کردهاند (محقق حلی، ۱۴۰۸: 2/ 251؛ شهید ثانی، ۱۴۱۰: 3/ 217؛ مقدس اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ 189). شاید بدین جهت باشد که بحث درباره ماهیان بیپولک را از مسائل پیچیده و مشکل فقه دانستهاند (مقدس اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ 190). آنان که ماهیان پولک دار را حلال و ماهیان بیپولک را حرام دانستهاند، پس از بیان استدلالهای خویش درباره حرام بودن ماهیان بیپولک، به بحث درباره ماهیانی که از آنها در روایات نام برده شده، از جمله: جری، مارماهی، زمار و زهو میپردازند که اینان خود، به دو گروه تقسیم میشوند و دو دیدگاه را دنبال میکنند:
۱. ماهیانی مثل مارماهی، زمار و زهو را حرام میدانند و برای اثبات آن حرام بودن ماهیان بیپولک، استناد جستهاند (نراقی، ۱۴۱۵: 15/ 66؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ 243؛ طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280).
۲. گروه دوم قائل به تفصیل شدهاند، بدینگونه که به استناد پارهای از روایات، جری را حرام دانستهاند و به استناد روایات و دلیلهایی که بر حرام نبودن ماهیان بیپولک اقامه شده، مارماهی، زمار و زهو را مکروه دانستهاند (ابن براج، ۱۴۰۶: 2/ 438؛ طوسی، ۱۴۰۰: 576؛ همو، ۱۴۰۷: 9/ 5؛ همو، ۱۳۹۰: 4/ 59). این ماهیان در نزد آنان که ماهیان بیپولک را حرام نمیدانند، به استناد همان دلیلهایی که بر حرام نبودن ماهیان بیپولک استدلال کردهاند، حرام نمیدانند (علامه حلی، ۱۴۱۰: 2/ 245)؛ جز این که اینان گاه کراهت موجود در جری را شدیدتر و بحث درباره این ماهیان را به جهت ناشناخته بودن آنها، بیحاصل میشمارند. در هیچ یک از نوشتههای فقهی به مرجع و منبع شناسایی پولک، اشارهای نشده است. اگر سخن مشهور درباره معیار قرار دادن پولک (فلس) برای حلالبودن ماهیان پذیرفته شود، طبیعی خواهد بود که پرسیده شود: چه منبع و مرجعی عهدهدار شناسایی پولک در ماهیان و شناساندن ماهیان پولک دار و ماهیان بیپولک است؟ آیا این مرجع، عرف عام است و یا خاص (کارشناسی)؟
فلس در لغت به معنای «هر یک از پولکهای خرد پوست ماهی» (بستانى، ۱۳۷۵: 671) و پوستی بر پشت ماهی میباشد (ابوجیب، ۱۴۰۸: ۲۹۰). به طور کلی، فلس قطعات شاخی یا استخوانی بوده که به وسیله لاپوست یا کوریون ایجاد میشود و روی پوست آنها را میپوشاند. به عبارت دیگر، فلسها از استخوانیشدن لایه زیرین (کورین) به وجود میآیند؛ شبیه ناخن.
قشر در زبان عربی به معنای شیء ملموس و جزء خارجی و سطح شیء و همچنین به پوست ستبر گفته میشود (ابن منظور، ۱۴۱۴: 5/ ۹۳). منظور از قشر یا لایه، همان پولک است.
موجودات آبزی شامل گیاهان و حیوانات آبزی میشوند. فقها در مورد گیاهان و جانوران آبزی به طور مفصل بحث نکردهاند و فقط به جایز بودن استفاده از گیاهان به جز گونههای سمی آن حکم دادهاند. اما در بین جانوران آبزی، حشرات از نظر همه فقها حرامند، مگر تعدادی که استثنا شدهاند (حرعاملى، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۶؛ طوسی، ۱۳۸۷: 6/ ۲۸۰؛ نراقی، ۱۴۱۵: 15/ ۱۰۲). هر چند که این حکم به طور واضح در کتاب و سنت نیامده و ممکن است از طریق اجماع یا از طریق سیره متشرعه یا با اصل حرمت خبائث و زیانآور بودن آنها و عمومیت دادن حکم، حرام شده باشند (انصاری، ۱۴۲۲: 4/ ۶۶) اما در مورد حیوانات آبزی قول مشهور فقها، عدم جواز خوردن حیوانات آبزی به جز ماهی فلسدار و میگو است و بر این قول هم ادعای اجماع شده است (نراقی، ۱۴۱۵: 15/ ۵۹-۶۶ ؛ نجفى، ۱۴۰۴: 36/ ۲۴۱؛ ابن ادریس، ۱۴۱۰: 3/ ۹۹؛ محقق سبزوارى، ۱۴۲۳: 2/ ۵۹۶).
برخی از محققان میگویند: تمام کسانی که حکم به عدم جواز خوردن حیوانات آبزی کرده و معیار حلال بودن ماهیان را پولک (فلس) دانستهاند، درباره حلال بودن میگوها (اربیان) هیچ دلیلی ارائه ندادهاند؛ زیرا روایت، سند ضعیفی دارد و چنانچه عبارت: «والاربیان ضرب من السمک» از راوی باشد نه از امام×، استدلال به آن پذیرفته نیست؛ زیرا امروزه امری ثابت و روشن است که «میگوها» از گونه ماهیان نیستند؛ بلکه از گروه بندپایان و سختپوستان به شمار میآیند و اگر در فرضی نادرست، میگوها را از گونه ماهیان به شمار آوریم، بسی روشن است که بدن میگوها پولک ندارد و تنها در صورتی میتوان به صحیحه استناد کرد و آن را دلیل حلال بودن میگوها دانست که عبارت: «والاربیان ضرب من السمک» از راوی دانسته شود که در این صورت، بیگمان این روایت خود تأییدکننده و گواه حلیت خوردن حیوانات آبزی (هرچند در خصوص پارهای از آبزیان) خواهد بود (گلباغی ماسوله، 1377: 9).
به طور کلی دیدگاه شیعه نسبت به حلیت یا حرمت خوردن حیوانات دریایی به شرح ذیل است:
الف) حیواناتی که فقها بر حلیتشان متفقند. بین فقها اختلافی در حلیت ماهیان فلسدار نیست؛ چه فلس این ماهیان بعد از صید باقی بماند و چه باقی نماند؛ مثل کنعت.2
ب) آنچه از حیوانات دریایی که فقها بر حرمتشان متفقند.
فقهای امامیه بر تحریم بعضی از حیوانات آبزی، از جمله ماهیهای بدون فلس، ماهی طافی، قورباغه، لاک پشت، حیوانات دریایی غیر از ماهی مثل سگ آبی، خوک آبی و اسب آبی اتفاق دارند (ابن حمزه طوسی، ۱۴۰۸: ۳۵۵؛ سلار دیلمى، ۱۴۰۴: 1۷۰؛ محقق حلّى، ۱۴۰۸: 2/ ۴).
ج) حیوانات دریایی که فقها در حرمتشان اختلاف دارند، عبارتند از: جری یا جریث،3 مارماهی، زهو4 و زمیر5 یا زمار. همین اختلاف نظرها در مورد حلیت یا حرمت بعضی آبزیان و نیز ابهام در تشخیص مصداق، سؤالاتی را در ذهن ایجاد میکنند.
فقهای امامیه چون از آبزیان فقط ماهیها را حلال میشمرند، از موجودات دریایی تنها ماهی را در نظر گرفته و برای حلیت و حرمت آن ملاکهایی را بیان کردهاند، ولی در مورد حلیت و حرمت سایر حیوانات دریایی ملاک و ضابطه خاصی ذکر نکردهاند؛ چون آنها را از نوع ماهی نمیدانند و اگر میگو را حلال شمردهاند به این دلیل بوده که در مورد میگو نص خاص (روایت) وجود دارد که میگو (اربیان) «نوعی از ماهی»و «از جنس ماهی» است (حرعاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۴۱؛ مجلسی اصفهانی، ۱۴۱۰: 62/ ۲۱۱).
از اطلاق یا عموم برخی از آیات، حکم به حلیت ماهیان داده شده است، در این آیات شرط پولکدار بودن ماهی برای حلیت آن به صراحت ذکر نشده است:
الف) آیه شریفه
أُحِلَّ لَکُمْ صَیدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیکُمْ صَیدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیهِ تُحْشَرُون (مائده: ۹۶)؛ صید دریا و مأکولات آن براى شما حلال شده است تا براى شما و مسافران بهرهاى باشد، ولى صید بیابان- مادام که مُحرم مىباشید- بر شما حرام گردیده است و از خدایى که نزد او محشور مىشوید پروا داشته باشید.
ب) آیه شریفه: «وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِیا… (نحل: ۱۴)؛ او کسی است که دریا را مسخر [شما] ساخت تا از آن گوشت تازه بخورید.»
در مورد حکم آبزیان روایات بسیاری وجود دارد که در آنها از فلس به عنوان ملاک حلیت و حرمت نام برده شده است. از جمله روایت صحیحه محمد بن مسلم از امام صادق× که فرمود: «کلْ ما لهُ قشرٌ مِن السمکِ و ما کانَ لیسَ لهُ قِشرٌ فَلا تأکلهُ؛ از ماهی هر آنچه را که قشر دارد بخور و هر آنچه را که قشر ندارد نخور» (حرعاملی، ۱۴۰۹: 27/ 127؛ ابن قدامه، بیتا: 11/: ۱۳۴؛ طوسی، ۱۴۰۷: ۹/ ۲).
بیشتر فقها در کتب فقهی خویش، موضوع استفاده از گوشت حیوانات دریایی را به صورت کوتاه و مجمل متعرض شدهاند و درباره حلیت یا حرمت آبزیان، فقط قاعده و ملاک کلی را ذکر کردهاند و شناخت مصادیق را به عهده مکلفان گذاشتهاند. میتوان گفت که فقهای شیعه از محدث بزرگ شیخ صدوق& تا امام خمینی& همگی آن دسته از ماهیانی را که پولک دارند قابل خوردن دانستهاند و در این مورد ادعای اجماع کردهاند. بنابراین حلال بودن گوشت جانوران دریایی از نظر فقهای شیعه تابع دو شرط اساسی است:
الف) از جهت شکل و اندام فیزیکی از خانواده ماهیان باشد. این نکته در کلام فقها مشهور است که حیوانات دوزیست که مانند ماهیان، دائماً در آب زندگی نمیکنند، حلال شمرده نمیشوند؛ چرا که یکی از خصوصیات ماهی این است که باید دائم در آب زندگی کند. میتوان گفت یکی از دلایل حرمت حیوانات دریایی نزد فقها، این بوده که چون آنها را ماهی محسوب نمیکردهاند (حرعاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۴۱).
ب) بر روی بدن آنها فلس (پولک) وجود داشته باشد.
چنانچه حیوان آبزی، ماهی نباشد ولی فلس داشته باشد خوردن آن حرام است همچنانکه اگر ماهی باشد ولی فلس نداشته باشد باز هم خوردن آن حرام است.
به دست دادن ملاک و معیار حلیت و حرمت در منابع اسلامی بر دو گونه است:
1. گاه آیه یا روایت از شیء حلال یا حرام، با عنوان خاصش یاد کرده و فرموده است که حلال است یا حرام؛ مانند این آیه شریفه که میفرماید: «حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر» (مائده، 3). در چنین مواردی وظیفه مکلف در مقابل این عناوین کاملا مشخص است.
2. گاه برخی از حلالها و حرامها، تحت یک عنوان کلی و بر اساس یک یا چند معیار شرعی، محکوم به حلیت یا حرمت میشوند و در آیه یا روایت، اصولاً ذکری از آنها با عنوان خاصشان به میان نمیآید. در چنین مواردی تطبیق عنوان کلی بر مصادیق حلال یا حرام به عهده خود مکلف است. حال مسئله حکم حلیت یا حرمت آبزیان از قبیل نوع دوم است؛ یعنی فقها فقط قاعده و ملاک کلی حلیت یا حرمت آنها را ذکر کرده و شناخت مصادیقشان را به مکلفان وا نهادهاند. همانطور که ذکر شد در آیات قرآن، ملاک خاصی برای حلیت یا حرمت آبزیان به صراحت ذکر نشده است، اما در برخی روایات وجود فلس، و در برخی دیگر قشر را ملاک حلیت ذکر کردهاند که در ذیل به این روایات اشاره میشود:
- قَالَ الصَّادِقُ×: کُلْ مِنَ السَّمَکِ مَا کَانَ لَهُ فُلُوسٌ وَ لَا تَأْکُلْ مِنْهُ مَا لَیسَ لَهُ فَلْسٌ (صدو: 1۴۰۹: 3/ ۳۲۳)؛ امام صادق× فرمود: از ماهی آنچه که فلس دارد را بخور و آنچه که فلس ندارد نخور.
- عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا× فِی کِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ: مَحْضُ الْإِسْلَامِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- إِلَى أَنْ قَالَ وَ تَحْرِیمُ الْجِرِّی (مِنَ السَّمَکِ) - وَ السَّمَکِ الطَّافِی وَ الْمَارْمَاهِی- وَ الزِّمِّیرِ وَ کُلِّ سَمَکٍ لَا یکُونُ لَهُ فَلْسٌ (حر عاملى، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۲)؛ فضل بن شاذان از امام رضا× نقل میکند ایشان در نامه به مامون اسلام محض را شهادت به یگانگی خدا، ... و حرمت ماهی جری و ماهی مرده و مارماهی و زمیر و هر ماهیای که فلس ندارد، معرفی کردند.
-در صحیحه زراره از امام صادق× روایت میکند که فرمود:
وَ یکْرَهُ کُلُّ شَیءٍ مِنَ الْبَحْرِ لَیسَ لَهُ قِشْرٌ- مِثْلُ الْوَرَقِ- وَ لَیسَ بِحَرَامٍ إِنَّمَا هُوَ مَکْرُوهٌ (حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۵)؛ هرچیزی دردریا که پوستی مثل ورق ندارد مکروه است و حرام نیست بلکه آنها مکروه است.
- عبدالله بن سنان روایت کرده از حضرت امام صادق× که فرمود:
کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ× بِالْکُوفَةِ یرْکَبُ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ’ ثُمَّ یمُرُّ بِسُوقِ الْحِیتَانِ فَیقُولُ لَا تَأْکُلُوا وَ لَا تَبِیعُوا مِنَ السَّمَکِ مَا لَمْ یکُنْ لَهُ قِشْرٌ (کلینی، ۱۴۲۹: 12/ ۱۳۸؛ حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۲۸؛ طوسی، ۱۴۰۷: 9/ ۳)؛ حضرت علی× در کوفه سوار بر شتر پیغمبر’ میشد و به بازار ماهی فروشها میرفت و میفرمود: ماهیای را که فلس ندارد مخورید و مفروشید.
- قال علی×: لَا تَأْکُلُوا- وَ لَا تَبِیعُوا مَا لَمْ یکُنْ لَهُ قِشْرٌ مِنَ السَّمَکِ (حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۲۸)؛ علی× فرموند: نخورید و نفروشید ماهیای را که فلس ندارد.
- قال الباقر×: کُلْ مَا لَهُ قِشْرٌ مِنَ السَّمَکِ وَ مَا لَیسَ لَهُ قِشْرٌ فَلَا تَأْکُلْهُ (همان: ۱۲۷)؛ امام باقر× فرمود: هر آنچه که فلس دارد بخور و آنچه فلس ندارد نخور.
سؤال این است که آیا در متون روایی ملاک در حرمت و حلیت ماهیان و حیوانات دریایی داشتن فلس است یا قشر؟ پاسخ به این سؤال نیازمند بررسی معنای دقیق این دو واژه در متون روایی و آرای فقها میباشد. در روایات و نیز اصطلاحات فقها نیز هر دو کلمه (فلس و قشر) به کار رفته است. در روایات، فلس و قشر به یک معنا آمده است: «کل السمک الذی له قشور کالورق» (حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۲۷؛ فیض کاشانى، ۱۴۰۶: 19/ ۳۹). در اصطلاح فقها فلس به معنای قشر آمده است (منتظرى، ۱۴۱۳: ۵۱۰؛ نراقی، ۱۴۱۵: 15/ ۶۲؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ ۲۴۳).
اما در علم ماهیشناسی فلس از ضمایم پوستی است که منشأ آن زیر پوست6 است. فلس مشابه مو، پر،لاک یا ناخن در حیوانات خشکی است که چینش آنها مانند صفحات سفالی پشتبام منازل میباشد. فلس نقش محافظت مکانیکی، تسریع حرکت و حفظ تعادل ماهی را دارد (ستاری، ۱۳۸۴: 662). فلس در ماهی انواعی دارد، حتی برخی ماهیان دارای فلس زیر پوستی هستند که ظاهراً مشاهده نمیشود. برخی از ماهیها (مثل خاویاری) فقط در حدود ۱% از بدنشان فلس دارند و بقیه بدن فاقد فلس است.
قشر در متون روایی به ورق تعبیر شده است (حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۵). در بعضی روایات آمده است که ماهی اگر قشر ندارد حرام است (همان: ۱۲۷ - ۱۲۸). باید گفت: در روایاتی نیز که ذکر شده است، فقها قشر را به فلس معنا کردهاند (نجفی، ۱۴۰۴: 36/ ۲۴۳؛ علامه حلی، ۱۴۱۰: 3/ ۹۸؛ نراقی، ۱۴۱۵: 15/ ۶۲).به نظر میرسد فقهایی که قشر را به معنای فلس نمیدانند، قشر را به معنای رایج در زبان عربی (پوست ستبر) در نظر گرفتهاند.
فقهای مشهوری همچون محقق حلی (محقق حلی، ۱۴۰۸: 3/ 217)، شهید ثانی (شهید ثانی، ۱۴۱۳: 11/ 14)، مقدس اردبیلی (مقدس اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ 190) قشر را به معنای فلس دانسته و از فلس به عنوان ملاک حلیت ماهی یاد کرده و در نتیجه از نبود فلس حرمت سایر حیوانات دریایی را استنتاج کردهاند. اما فقهایی که قشر را به معنای فلس نمیدانند، قشر را به معنای رایج در زبان عربی یعنی شیء ملموس و جزء خارجی و سطح شیء و پوست ستبر معنا کردهاند.
بنابراین میتوان دریافت که فلس با قشر فرق دارد و فلس یکی از مصادیق قشر است، ولی اختصاص و تفسیر معنای قشر به فلس سخن درستی به نظر نمیرسد (گلباغی ماسوله، ۱۳۷۷: ۱۳۱). بنابراین اگر ملاک و معیار حلال بودن ماهیان، قشر باشد و فلس را یکی از مصادیق قشر بدانیم و نیز صحیح باشد که این ملاک را به سایر حیوانات دریایی تعمیم دهیم، نتیجه چیزی جز حلیت همه موجودات دریایی نیست، در حالی که با فرض پذیرش فلس به عنوان ملاک، نمیتوان حکم آن را به سایر حیوانات دریایی تعمیم داد و آنها را حرام دانست؛ چون فلس اختصاص به ماهیان دارد، در حالی که حتی حرمت ماهیان بدون فلس هم در بین فقها محل اختلاف است. مشهور فقیهان معیار حلیت ماهیان را در پولکدار بودن آنها میدانند. اینان همه ماهیان دارای پولک (فلس) را حلال میشمارند، مگر اینکه دلیلی خاص بر عدم حلیت آنها وجود داشته باشد. همچون ماهیان مردار (طافی) و ماهیانی که گوشت آنها زیانآور، سمی و کشنده است. اینان برای ثابت کردن سخن خود، به دلیل اجماع زیر استناد جستهاند:
اجماع: اجماع ارائه شده از سوی اینان، گاه به صورت اجماع مسلمانان بر حلیت ماهیان پولکدار (مقدس اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ 187؛ طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 279؛ نراقی، ۱۴۱۵: 15/ 62)و گاه به صورت اجماع و اتفاق بر عدم حلیت ماهیان بیپولک بیان گردیده است (نراقی، ۱۴۱۵: 15/ 63؛ طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ 250؛ سبزواری، ۱۴۱۳: 23/ 117). این که همه فقیهان بر این باورند که ماهیان دارای پولک حلال هستند، تردیدی نیست. تنها سخن در این است که آیا حلال بودن ماهیان به جهت پولک آنهاست یا چنین معیاری در حلیت ماهیان در نظر گرفته نشده است؟ بنابراین، سخن درباره اجماعی خواهد بود که برای حرام بودن ماهیان بدون پولک، بیان گردیده است.
درباره این اجماع باید گفت: اولاً: وجود چنین اجماعی که گویا از حدود قرن دهم به متون فقهی راه یافته است، ثابت نیست. این اجماع، مخالفانی همچون: قاضی عبدالعزیز بن براج (ابن براج، ۱۴۰۶: 2/ 438)، شیخ طوسی در پارهای از کتابهای خود (طوسی، ۱۴۰۷: 9/ 5؛ همو، ۱۳۹۰: 4/ 59؛ همو، ۱۴۰۰: 576)، و محقق حلی (۱۴۱۸: 2/ 251؛ همو، ۱۴۰۸: 3/ 217) دارد. اینان، برخی از ماهیانی را که سخن از پولکدار نبودن آنها میرود، حرام ندانسته و حکم به کراهت آنها دادهاند.
ثانیاً: در دانش اصول ثابت شده است که اجماع منقول اعتبار ندارد و حجت نیست.
ثالثاً: بیگمان، چنان که گروهی از معتقدان به عدم حلیت ماهیان بیپولک اشاره کردهاند (نراقی، ۱۴۱۵: 15/ 63)، این اجماع مدرکی است و اعتباری ندارد. شماری از فقیهان و ارباب فتوا، به هنگام سخن راندن از اجماع، به فراتر از اجماع گام نهادهاند. اینان با توجه به شهرت و با استناد به اجماع، حرام بودن این گونه ماهیان را از بایستهها، بلکه از مسائل روشن مذهب امامیه شمردهاند (طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ 250). البته این سخنی نادرست است؛ زیرا این شهرت همچون اجماع ادعا شده، اعتباری ندارد. بنابراین، روشن است که مسئلهای را با استناد به چنین اموری از بایستهها و مقولههای بیگفتوگوی مذهب دانستن، خود بسی سست بنیادتر از اجماع و شهرت خواهد بود.
افزون بر این، اختلاف موجود بین فقیهان، خود گواهی آشکار بر باطل بودن ادعای روشن و خدشهناپذیر بودن مسئله است؛ زیرا هنگامی مسئلهای از بایستهها و مقولههای بسیار روشن و خدشهناپذیر شمرده میشود که همه مسلمانان و یا همه افراد یک مذهب در آن مسئله به طور کامل اتفاق داشته باشند (شهید ثانی، ۱۴۱۳: 12/ 14) و حال آن که در این مسئله با وجود اختلاف و دو دلی شماری از بزرگ ترین فقیهان (قاضی ابن براج، محقق حلی، شهید ثانی، مقدس اردبیلی و...) چگونه میتوان چنین ادعایی کرد؟
گروهی از فقیهان که تعدادشان کمتر از گروه اول است، آسانگیری بیشتری در فتاوایشان نشان دادهاند و میل به نفی حرمت و یا دستکم تأمل در حرمت دارند (مقدس اردبیلى، ۱۴۰۳: 11/ ۱۹۰؛ محقق سبزواری، ۱۴۲۳: 2/ ۵۹۶؛ فیض کاشانی، ۱۴۰۶: 2/ ۱۸۴؛ نراقی، ۱۴۱۵: 15/ ۵۹). اینان برای اثبات سخن خویش، دلیلهای زیر را ارائه دادهاند:
الف) أُحِلَّ لَکُمْ صَیدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیکُمْ صَیدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیهِ تُحْشَرُون (مائده: ۹۶)؛ صید دریا و مأکولات آن براى شما حلال شده است تا براى شما و مسافران بهرهاى باشد، و صید بیابان - مادامی که مُحرم مىباشید- بر شما حرام گردیده است و از خدایى که نزد او محشور مىشوید پروا کنید.
ب) وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِیا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا وَ تَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون (نحل: ۱۴)؛ و او کسى است که دریا را مسخّر گردانید تا از آن گوشت تازه بخورید، و پیرایهاى که آن را مىپوشید از آن بیرون آورید. و کشتیها را در آن، شکافنده [آب] مىبینى، و تا از فضل او بجویید و باشد که شما شکر گزارید.
گوشت تازه دریایی یکی از نعمتهای الهی است. بیشک با ارزشترین مصداق گوشت تازه، گوشت ماهیان دریاست. تازه بودن گوشت اشاره به عدم جواز خوردن مردار است.
ج) وَ مَا یسْتَوِى الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائغٌ شَرَابُهُ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ مِن کلّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون (فاطر: ۱۲)؛ و دو دریا یکسان نیستند: این یک، شیرینِ تشنگىزدا [و] نوشیدنش گواراست و دیگری، شورِ تلخمزه است و از هرکدام گوشتى تازه مىخورید و زیورى که آن را بر خود مىپوشید بیرون مىآورید و کشتى را در آن، موجشکاف مىبینى تا از فضلِ او [روزى خود را] جستوجو کنید، و امید که سپاس بگزارید.
د) قُل لَّا أَجِدُ فىِ مَا أُوحِىَ إِلىَ محُرَّمًا عَلىَ طَاعِمٍ یطْعَمُهُ إِلَّا أَن یکُونَ مَیتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیرْ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرْ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رحیم (انعام: ۱۴۵)؛ بگو در آنچه به من وحى شده است، بر خورندهاى که آن را مىخورد هیچ حرامى نمىیابم، مگر آنکه مردار یا خونِ ریخته یا گوشت خوک باشد که اینها همه پلیدند. یا [قربانیای که] از روى نافرمانى [به هنگام ذبح] نام غیر خدا بر آن برده شده باشد. پس کسى که بدون سرکشى و زیادهخواهى [به خوردن آنها] ناچار گردد، قطعاً پروردگار تو آمرزنده مهربان است.
سه آیه نخست، اطلاق دارند و تمام آبزیان، از جمله ماهیان را در بر میگیرند. در آیه چهارم نیز که در مقام بیان خوردنیهای حرام است، از ماهیان بدون فلس نام برده نشده است (جمعى از مؤلفان، بیتا: ۳۹/ ۱۰۷). بنابراین تنها آن دسته از آبزیان از شمول این حکم بیرون شمرده میشوند که دلیلی خاص بر حرام بودن آنها وجود داشته باشد؛ مانند: حشرات آبزی.
روایاتی وجود دارد که میتوان از آنها برای حلیت ماهیان بدون فلس یا حداقل عدم حرمت آنها استناد کرد، از جمله:
الف) صحیحه زراره: قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ× عَنِ الْجِرِّیثِ، فَقَالَ: وَ مَا الْجِرِّیثُ؟ فَنَعَتُّهُ لَهُ، فَقَالَ: قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی إِلَی مُحَرَّماً عَلىَ طاعِمٍ یطْعَمُهُ إِلَى آخِرِ الْآیةِ. ثُمَّ قَالَ: لَمْ یحَرِّمِ اللَّهُ شَیئاً مِنَ الْحَیوَانِ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا الْخِنْزِیرَ بِعَینِهِ وَ یکْرَهُ کُلُّ شَیءٍ مِنَ الْبَحْرِ لَیسَ لَهُ قِشْرٌ مِثْلُ الْوَرِقِ وَ لَیسَ بِحَرَامٍ إِنَّمَا هُوَ مَکْرُوهٌ (حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۵؛ طوسی، ۱۳۹۰: ۶۰)؛ زراره میگوید: از امام جعفر صادق× در مورد جرّیث سؤال کردم، فرمود: جرّیث چیست؟ آن را برایش توصیف کردم. پس این آیه را خواند: بگو در آنچه به من وحى شده است، بر خورندهاى که آن را مىخورد هیچ حرامى نمىیابم، مگر... سپس فرمود: خداوند در قرآن از حیوان چیزی را به جز خوک را حرام نکرده و هر چیزی از دریا که قشری مثل ورق ندارد را مکروه میداند و حرام نیست.
آنچنان که از این روایت بر میآید امام× علاوه بر استدلال به این آیه، قاعدهای کلی را بیان میکند که هرچه فلس ندارد مکروه است و حرام نیست.
ب) صحیحه محمد بن مسلم: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× عَنِ الْجِرِّی وَ الْمَارْمَاهِی وَ الزِّمِّیرِ (وَ مَا لَیسَ لَهُ قِشْرٌ) مِنَ السَّمَکِ أَ حَرَامٌ هُوَ- فَقَالَ لِی یا مُحَمَّدُ اقْرَأْ هَذِهِ الْآیةَ الَّتِی فِی الْأَنْعَامِ قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی إِلَی مُحَرَّماً قَالَ فَقَرَأْتُهَا حَتَّى فَرَغْتُ مِنْهَافَقَالَ إِنَّمَا الْحَرَامُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فِی کِتَابِهِ وَ لَکِنَّهُمْ قَدْ کَانُوا یعَافُونَ أَشْیاءَ فَنَحْنُ نَعَافُهَا (حرعاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۶)؛ محمد بن مسلم میگوید: از امام جعفر صادق× در مورد جرّی و مارماهی و زمّیر (که قشر ندارد) از ماهی پرسیدم که آیا حرام است؟ فرمود: ای محمد این آیه «قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِی إِلَی مُحَرَّماً ...» را که درمورد حیوانات است بخوان. پس آن را تا آخر خواندم. فرمود: حرام چیزی است که خدا و رسولش در کتابش حرام کردهاند، ولکن آنها چیزهایی را که از آن گذشتهاند ما هم میگذریم.
از عبارت «و لکنّهم قد کانوا یعافون أشیاء فنحن نعافها»، در این روایت بر میآید که کراهت شرعی در مورد آنچه قشر ندارد منتفی است و ائمه^ از این جهت حکم به کراهت دادهاند که مردم آن را مکروه دانستهاند.
ج) صحیحه حلبی: «قال ابوعبدالله×: لَا یکْرَهُ شَیءٌ مِنَ الْحِیتَانِ إِلَّا الْجِرِّی» (همان). بر اساس این روایت، آنچه حوت یا ماهی نامیده میشود حلال است و مکروه نیست و تنها «جری» مکروه است؛ زیرا این روایت صحیح، روایات دلالت کننده بر کراهت بدون فلس را تخصیص میزند.
د) روایت حکم: «عن ابی عبدالله×: قالَ: لا یُکرَهُ شیءٌ مِنَ الحیتانِ الاّ الجریثُ» (همان: ۱۳۵)؛ فرمود: چیزی از ماهیان دریا به جز جرّیث مکروه نیست. مفاد این روایت با روایت قبلی یکی است، جز در تعبیر جری و جریث که ظاهراً از لحاظ معنایی یکیاند جز اینکه این روایت ضعیف السند میباشد. این چهار روایت، به روشنی بر حرام نبودن ماهیان بدون فلس، ظهور دارند.
بر استدلال به این روایات چند اشکال بیان گردیده است:
شماری از فقیهان برآنند تا با احتمال دادن و یا حمل صدور همه یا پارهای از این دسته روایات بر تقیه، این گروه از روایات را از اعتبار بیندازند (علامه حلی، 1413: 8/ 305؛ شهید ثانی، ۱۴۱۰: 3/ 155؛ ابن براج، ۱۴۰۶: 4/ 190؛ سیوری حلی، 1404: 4/ 32؛ مقدس اردبیلی، 1403: 11/ 190؛ حر عاملی، 1409: 16/ 335؛ طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280). سخن گفتن از تقیه درباره این روایات که بیشتر به جهت پرهیز از مخالفت با مشهور ارائه گردیده پذیرفتنی نیست (خوانساری، 1405: 5/ 139)؛ زیرا حمل روایت بر تقیه نیازمند نشانهها و شواهدی است که نه تنها در این روایات دیده نمیشود، بلکه آنگونه که شماری از فقیهان به روشنی بیان کردهاند، این روایات خود نیز از چنین حملی ابا دارند (شهید ثانی، ۱۴۱۳: 12/ 14؛ خوانساری، 1405: 5/ 139).
افزون بر این، روشن است که در این روایات، امام× در مقام بیان حکم الهی است و در چنین مواردی تقیه جایز نیست و اطلاقات و عمومات ادله تقیه، چنین مواردی را در بر نمیگیرند (موسوی بجنوردی، 1419: 5/ 67).
شماری گفتهاند: اصحاب از این دسته روایات روی گرداندهاند و به همین جهت، از این روی، این روایات اعتباری ندارند (سیوری حلی، 1404: 4/ 32؛ طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280؛ سبزواری، 1413: 23/ 119). این سخن درست نیست؛ زیرا گروهی از فقیهان به این روایات (دست کم درباره حرام نبودن بخشی از ماهیان نام برده شده در روایات) عمل کردهاند (ابن براج، ۱۴۰۶: 2/ 438؛ محقق حلی، ۱۴۱۸: 2/ 251؛ همو، ۱۴۰۸: 3/ 217). افزون بر این، روی گرداندن اصحاب و نیز مسئله انکسار و انجبار، خود امری اختلافی است.
واژه کراهت در این روایات و نیز در پارهای از روایاتی که در بخش پیشین بیان گردید، به حرمت تفسیر گردیده (مقدس اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ 190؛ طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ 252) و گفته شده است: کاربرد این واژه در این روایات، برای بیان مراتب و شدت تحریم است (حر عاملی، ۱۴۰۹: 16/ 335؛ مقدس اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ 190). این تفسیر واژه کراهت به حرمت، در برابر سخن کسانی است که ماهیان بیپولک را حرام نمیدانند؛ چه اینکه آنان ظهور واژههای نهی (صیغه، ماده) و حرمت (به کار رفته در بخش پیشین) را در کراهت میدانند. این که واژه کراهتِ به کار رفته در این دسته از روایات، به هیچ روی ظهور در حرمت ندارند، جای هیچ تردیدی نیست؛ به ویژه که در پارهای از این روایات، همچون صحیحه زراره، به روشنی به حرام نبودن اشاره شده است (حر عاملی، ۱۴۰۹: 16/ 334). همچنین گروهی از فقیهان که گاه خود گرایش به حرام بودن ماهیان بدون پولک دارند، به ظاهر نبودن این روایات در حرام بودن، به روشنی اشاره کردهاند (طوسی، ۱۳۹۰: 4/ 59؛ همو، ۱۴۰۷: 9/ 5؛ شهید ثانی، ۱۴۱۰: 3/ 155؛ سیوری حلی، 1404: 4/ 32؛ مقدس اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ 189)، این در حالی است که ارائهدهندگان تفسیر کراهت به معنای حرمت، هیچگونه دلیل، سخن، قرینه و مؤیدی برای تفسیر خود ارائه ندادهاند.
گروهی از فقیهان به ناسازگاری بین روایات بخش پیشین با این دسته از روایات، نظر دادهاند. این تعارض به دوگونه مستقر و غیر مستقر بیان گردیده است:
روایاتی که قائلان به حرام نبودن ماهیان بدون پولک به آن استناد میجویند، عام هستند و همه ماهیان، پولکدار و بیپولک را در بر میگیرند. ولی روایاتی که قائلان به حرام بودن ماهیان بیپولک به آن استناد میجویند، کمدامنه هستند و تنها ماهیان بدون پولک را در بر میگیرند. جمع بین این دو دسته از روایات، چیزی جز تخصیص و ویژهسازی روایات فراگیر به وسیله روایات خاص نیست. بنابراین برای حرام نبودن ماهیان بیپولک نمیتوان به روایات خاص تمسک جست. این سخن، هنگامی پذیرفتنی است که افزون بر پذیرش عموم برای این روایات از سوی کسانی که ماهیان بیپولک را حرام میدانند، روایاتی را که قائلان به حرام بودن ماهیان بیپولک، به آنها استناد جستهاند، در حرمت و نه در کراهت، ظهور داشته باشند؛ زیرا در غیر این صورت، تعارض غیر مستقری وجود نخواهد داشت، تا به تخصیص روی آورده شود. پیش از این روشن گردید که آن دسته از روایات، جز در کراهت ظهوری ندارند (نراقی، 1415: 15/ 66).
روایات بخش پیشین (صحیحه محمد بن مسلم، صحیحه زراره، عبدالله بن سنان و فضل بن شاذان) بر حرام بودن ماهیان پولکدار، و روایات کنونی (صحیحه زراره، صحیحه حلبی و روایت حکم) بر حرام نبودن ماهیان پولکدار، دلالت دارند؛ جز این که روایات دسته نخست برتریهایی دارند. این مرجحات عبارتند از: ناسازگاری با عامه، هماهنگی با شهرت، آمدن در کتابهای چهارگانه و گوناگونی دلالت. اما روایات دسته دیگر، موافق با عامهاند و احتمال دارد از روی تقیه صادر شده باشند (نراقی، ۱۴۱۵: 15/ 65؛ طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ 243؛ سبزواری، 1413: 23/ 119). اگر برابری بین این دو دسته روایات و نیز ممکن نبودن جمع بین روایات، به وسیله حمل روایات حرمت بر کراهت فرض شود، باز نمیتوان سخن ارائه شده درباره برتری روایات دسته نخست را پذیرفت؛ زیرا روشن است که آمدن اینها در کتابهای چهارگانه و گوناگونی دلالت، شایستگی آن را ندارند که این دسته از روایات را برتری بدهند. شهرت نیز مانند اجماع، نه حجت است و نه اعتبار لازم را دارد و نمیتوان به عنوان مرجحات، به آن تمسک جست. موافقت با عامه نیز ثابت نیست؛ چه این که مجموع روایات دسته دوم، به مکروه بودن ماهیان بیپولک حکم میکنند و حال این که عامه، بیشتر بر حلال بودن و نه مکروه بودن همه ماهیان اعتقاد دارند.
افزون بر این، اگر روایات حرام بودن ماهیان بیپولک با شهرت یاری میشوند، روایات حرام نبودن ماهیان بیپولک نیز با کتاب و سنت (روایاتی که از اصل مباح بودن چیزها سخن میگویند) یاری میشوند.
بنابراین، روایات دسته نخست نمیتوانند با روایاتی که از حرام نبودن ماهیان بیپولک سخن میگویند، تعارض کنند؛ چه این که در صورت تعارض، یا به جمع (شهید ثانی، 1413: 12/ 14) و یا به ترجیح روایات دسته دوم به جهت یاری شدن با کتاب و سنت (علامه حلی، 1410: 2/ 245) و یا به از کار افتادن هر دو دسته از روایات میانجامد که در صورت اخیر، گریزی از رجوع به کتاب و سنت، که حکم به حرام نبودن ماهیان بیپولک میدهند، نخواهد بود.
در اینجا پیش از بیان چگونگی استدلال به این روایات، باید دانست که روایات مورد استناد دو گونهاند:
1. روایاتی که در مقام بیان حکم و معیار کلی (پولکدار بودن) برای همه ماهیان هستند؛ همچون صحیحه حماد بن عثمان(حر عاملی، ۱۴۰۹: 16/ 329) و صحیحه عبدالله بن سنان (همان: ۱۴۰۹: 16/ 330).
2. روایاتی که تنها در مقام بیان حکم ماهیانی مشخص (بیپولک، مثل (سفره ماهی، گربه ماهی، ارهماهی، فیتوفاک، ماشماهی و خورشیدماهی) است، همانند: صحیحه حبابه والبیه(همان: 332)، صحیحه ابیبصیر (همان: 333)و صحیحه محمد بن مسلم(همان: 333). استناد به این دسته از روایات از آن روست که نام بردن از پارهای از ماهیان (سقنقوز، اشلمبو و سوسماهی)، ویژگی ندارد. روایت اگرچه در نگاه نخست، بیانگر حکم ماهی شناخته شده و نمایانی است، ولی در واقع بیانگر حکمی کلی برای همه ماهیان است(شهید ثانی، ۱۴۱۳: 12/ 13).گواه این سخن، پارهای از روایات، همچون صحیحه حنان بن سدیر(حر عاملی، ۱۴۰۹: 16/ 332)است که در آن، اگرچه پرسش از ماهی شناخته شدهای است، ولی امام×، حکم آن ماهی را در پاسخی کلی، که همه ماهیان را در بر میگیرد، بیان میدارد. بسیاری از فقیهان نیز به این نکته توجه داشتهاند. چنانکه گاه به هنگام سخن از ماهیان پولکدار و بیپولک، از این دسته از ماهیان نام برده شده در روایات نمونه میآورند (طوسی، ۱۳۸۷: 6/ 276؛ ابن ادریس، ۱۴۱۰: 3/ 98؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ 243؛ سبزواری، ۱۴۱۳: 23/ 117).
روایات مورد استناد، بیشتر به شیوههای گوناگون درباره ماهیان بیپولک سخن راندهاند:
1. گاه با کاربرد صیغه و ماده نهی در صحیحه محمد بن مسلم(حر عاملی، ۱۴۰۹: 16/ 332)، مرسله صدوق(همان: 16/ 330)، روایت سماعة(همان: 16/ 331)، صحیحه ابیبصیر(همان: 333)و روایت سمرة بن ابیسعید، در مورد ماهیان بیپولک است(همان: 333)؛مانند: «کل ما له قشر من السمک و ما لیس له قشر فلاتأکله».
2. گاه به کاربرد واژه حرام در صحیحه حنان بن سدیر(همان: 332)، روایت فضل بن شاذان(همان: 333)، صحیحه محمد بن مسلم(همان: 333)و مرسله ابن فضال (در مورد ماهیان بیپولک است) (همان: 334)؛ مانند: «والله ما رأیته قط و لکن وجدناه فی کتاب علی× حراما».
3. گاه در ضمن عبارتی از پولک برای حلال و یا حرام بودن ماهی سخن رفته است؛ همچون صحیحه حماد بن عثمان(همان: 336)، روایت اسحاق صاحب الحیتان(همان: 337) و صحیحه عمربن حنظله (همان: 337) مانند: «جعلت فداک الحیتان ما یؤکل منها؟ قال: ما کان له قشر».
4. گاه در کلامی آمیخته با نهی و پرهیز، با قرار دادن برخی از ماهیانی که از پولکدار نبودن آنها سخنی میرود، در کنار چیزهایی، همانند طحال و طافی، که حرام بودن آنها روشن است؛ همچون روایت سماعه(همان: 331)، روایت اصبغ بن نباته(همان: 333) و مرسله صدوق (همان: 332)؛ مانند: «لاتأکل الجری و الطحال».
5. گاه ماهیان بیپولک از گونه مسوخ که حرام بودن آنها روشن است، شمرده شده همانند: روایت حبابه والبیه(همان: 332)، روایت کلبی نسابه(همان: 333)، مرفوعه هارون بن عبد ربه (همان: 335)و مرسله عیاشی (همان: 335).
6. گاه حرام شمردن برخی از ماهیانی که از پولکدار نبودن آنها سخن میرود، از نشانههای اسلام، ایمان و شیعه بودن دانسته شده است؛ همچون صحیحه حبابه والبیه(همان: 332)، روایت عبیدالله(همان: 333) و روایت فضل بن شاذان(همان: 333)؛ مانند: «انا اهل البیت لانشرب المسکر و لانأکل الجری و لانمسح علی الخفین، فمن کان شیعتنا فلیتقد بنا و لیستن بسنتنا.» بیشتر فقیهان در نوشتههای فقهی خود، با استناد به موارد بیان شده، به حرام بودن ماهیان بیپولک وحلال بودن ماهیان دارای پولک، نظر دادهاند(طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 280؛ نجفی، ۱۴۰۴: 36/ 243؛ سبزواری، ۱۴۱۳: 23/ 117). درباره استدلال به این روایات باید گفت:
الف) بسیاری از روایات نام برده شده، ضعف سندی دارند، بدین جهت چندان نمیتوان به اینها استناد جست.
ب) روایات صحیح را نیز ـ که شمار آنها به سیزده میرسد ـ میتوان به سه گروه دستهبندی کرد:
- در پارهای از آنها حلال بودن ماهیان در پولکدار بودن آنها دانسته شده است.
- در پارهای دیگر به حرام بودن و پرهیز از ماهیان بیپولک، حکم شده است.
- در پارهای نام ماهیان شناخته شدهای آمده است که گاه حلیت آنها در پولک داشتن و عدم حلیت آنها در نداشتن پولک قرار داده شده است.
دسته آخری که از صحیحه محمد بن مسلم(حر عاملی، ۱۴۰۹: 16/ 331)، صحیحه حماد بن عثمان(همان: 336)، صحیحه حنان بن سدیر(همان: 332)، صحیحه ابی بصیر(همان: 333)، صحیحه حبابه والبیه(همان 332)، صحیحه حلبی(همان: 334)و صحیحه عمر بن حنظله(همان: 337)برداشت شده، از ماهیانی با نامهای: جری یا جریث، زمار یا زمیر، المارماهی، کنعت و ربیثا نام بردهاند. افزون بر این در صحیحه محمد طبری(همان: 331)از ماهیان ابلامی، طیرانی، طمر و نیز در روایت اسحاق صاحب الحیتان(همان: 337)از «زهو» نام برده شده است که نه تنها در روایات و متون فقهی تعریفی برای آنها ارائه نشده، بلکه در کتابهای لغت نیز شناسانده نشدهاند و با عباراتی چون: «نوع من السمک»، «سمک له فلس» و «سمک لیس له فلس» آمده است(حر عاملی، ۱۴۰۹: 17/ 337؛ نراقی، ۱۴۱۵: 15/ 63؛ طریحی، ۱۴۰۸: 3/ 319). البته این خود فایده چندانی ندارد و این ماهیان همچنان ناشناخته ماندهاند. تنها در شمار اندکی از فرهنگها و نوشتههای ماهیشناسی یا حیوانشناسی، نکتههایی دیده میشود که آن هم گمانآور است، نه اطمینانآور. درباره معیار قرار دادن فلس برای حلال بودن ماهیان، گفتنی است در هیچیک از روایات صحیحه، واژه فلس به کار نرفته است و تنها واژه قشر به چشم می خورد. آری، تنها در حدود پنج روایت ضعیف است که واژه فلس دیده میشود.
اگر نگاهی آماری به روایات افکنده شود، دیده خواهد شد که در میان روایات موجود (صحیح و ضعیف) کاربرد واژه قشر بیش از سه برابر کاربرد واژه فلس است. از آن جا که نقل به معنا و حتی تفسیر معنای روایت در نزد راویان حدیث، امری شایع بوده است، این سخن را یاری میرساند که کاربرد واژه فلس در این پنج روایت ضعیف، چیزی جز تفسیر واژه قشر به یکی از مصادیق خود (فلس) نخواهد بود. چنانکه پارهای از نوشتههای فقهی مانند السرائر و مستند الشیعه به گونهای روشن واژه قشر را به فلس تفسیر و معنا کردهاند (ابن ادریس، ۱۴۱۰: 2/ 98؛ نراقی، ۱۴۱۵: 15/ 62).
درباره تعریف و معنای واژه «قشر» در متون روایی، چیزی دیده نمیشود، جز این که در صحیحه زراره (حرعاملی، 1409: 16/ 334)، واژه «قشر» به «مثل الورق» (اگر این عبارت از معصوم باشد و نه از راوی) تفسیر گردیده است و در روایت ابی سعید خدری (همان: 315) نیز در ضمن عبارت «و مع القشر فلوس»، «قشر» غیر از «فلس» دانسته شده است که ضعف سندی روایت اخیر و وجود احتمال ذکر شده درباره روایت نخست، از اعتماد به آن تفسیرها میکاهد. این که در بسیاری از نوشتههای فقهی واژه «قشر» به «فلس» تفسیر و معنا گردیده، نیاز به دلیل دارد و حال آن که در نوشتههای فقهی، چنین دلیلی ارائه نگردیده است. بنابراین، میتوان «فلس » را یکی از مصادیق «قشر» به شمار آورد، لیکن اختصاص تفسیر و معنای واژه «قشر» به «فلس» سخنی نادرست است. برای تأیید این سخن میتوان به مرسله محمد بن جمهور (حرعاملی، 1409: 16/ 339) اشاره کرد؛ چه این که ـ با توجه به پولک نداشتن میگوها ـ در این روایت در ادامه پاسخ معصوم به پرسش درباره میگو (اربیان) آمده است: «اما تراها تقلقل فی قشرها» و «تقلقل» در لغت به معنای برآمدگی و بلندی خارجی پوست است (انیس، بیتا: 20/ 756). البته در پارهای از متون، در شرح ذیل این روایت، واژه «تقلقل» به صدایی که هنگام حرکت و تکان خوردن پدید میآید، تفسیر شده است (مجلسی، 1410: 62: 211) که درست نیست.
اصل در چیزها حلال بودن است، مگر اینکه دلیلی بر حرمت آن وجود داشته باشد. از بررسی متون روایی میتوان این چنین نتیجه گرفت: نبود دلیل بر حرام بودن ماهیان بدون فلس و اطلاق دلیلهایی که از مباح بودن چیزها سخن میرانند، خود دلیلی بر عدم حرمت ماهیان بدون فلس است؛ یعنی اثبات حلیت این ماهیان، به جز مواردی که با دلیل خارج شوند (اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ ۱۸۹). همانطور که پیشتر گفته شد، برای حلیت جانوران دریایی دو شرط لازم است:
1. از نظر شکل و اندام، از خانواده ماهیان باشد.
2. بر روی بدن آنها فلس وجود داشته باشد.
پس چنانچه حیوان آبزی، ماهی نبوده ولی دارای فلس باشد، حلال نخواهد بود. چنانکه اگر ماهی بوده ولی فلس نداشته باشد، باز هم خوردن آن حرام خواهد بود، مگر در خصوص میگو که نص خاص وجود دارد. صاحب جواهر در این باره میگوید: «تشکیک در این حکم خصوصاً امروزه که نزدیک است از ضروریات مذهب شیعه به حساب آید، شایسته نیست.»
عدهای از فقها (اردبیلی، ۱۴۰۳: 11/ ۱۹۰؛ محقق سبزواری، ۱۴۲۳: 2/ ۵۹۶؛ فیض کاشانی، ۱۴۰۶: ۲/۱۸۴)، به دلیل ایرادهایی که از لحاظ سند در روایات حرمت دیدهاند، تمایل به نفی حرمت دیگر حیوانات دریایی یا تأمل بیشتر در حرمت داشتهاند، چون اولاً: اجماع ادعا شده در خصوص حیوانات دریایی مبنی بر عدم جواز خوردن حیوانات دریایی به جز میگو و ماهی که به صورت قول مشهور در آمده است، از نظر بعضی فقها ثابت نشده و برخی فقهای بزرگ با آن مخالفاند (ابن براج، ۱۴۰۶: 2/ ۴۳۸؛ طوسی، ۱۴۰۷: 9/ ۵؛ محقق حلی، ۱۴۱۸: 2/ ۲۵۱) و این خود دلیل بر عدم تحقق چنین اجماعی است. ثانیاً: شهرت ادعا شده از طرف قائلان به حرمت حیوانات دریایی جهت اثبات حرمت، ادعای نادرستی است؛ چرا که شهرت ادعا شده بیاعتبار است و حتی به عنوان مرجح نیز نمیتوان به آن تمسک جست (شهید ثانی، ۱۴۱۳: 12/ ۱۴). نمیتوان از روایات منعکننده بعضی از حیوانات دریایی مثل خرچنگ، لاکپشت، قورباغه و غیر آن7 نیز اینگونه استدلال کرد که وجود نص (روایت) بر حرمت این موجودات مشعر بر اراده غیر اینها نیز میباشد. برای امام این امکان وجود دارد که به حرمت مطلق حیوانات آبزی حکم دهد؛ چرا که امام در مقام بیان حکم است و در این حال، احتیاجی به ذکر خصوص بعضی از آنها نیست. اگر با وجود عموم و اطلاقهای موجود در آیات و روایات تنها به حلال بودن ماهیان فلسدار و میگوها که خود گروه اندکی از مجموعه آبزیان را تشکیل میدهند حکم شود و دیگر آبزیان از حکم حلال بودن خارج شوند، این عمل چیزی جز استثنای اکثر نیست که عملی مستهجن و نادرست است. چنین فرضی موجب تخصیص اکثر، در موارد اصالة الحل و نظایر آن است (جمعى از پژوهشگران، ۱۴۲۶: 1/ ۲۰۳؛ گلباغی ماسوله، ۱۳۷۷: 88؛ علامه حلی، ۱۴۱۰: 2/ 234). بر این استدلال چند اشکال بیان شده است:
الف) با توجه به مسئله عادت در صید آبزیان، حلال بودنی که آیات و روایات از آن سخن میرانند، آبزیانی را در بر میگیرد که از روی عادت برای خوردن صید میشوند، چیزی جز ماهیان نیستند. بنابراین با استناد به روایات موجود، از مجموعه این آبزیانی که از روی عادت برای خوردن صید میشوند، اگر تنها به حلال بودن میگوها و ماهیان پولکدار که بیشتر این مجموعه را تشکیل میدهند، حکم شود، بیگمان این عمل، مقید کردن و ویژهسازی نخواهد بود(طباطبایی، ۱۴۱۸: 2/ 279؛ علامه حلی، ۱۴۱۰: 2/ 243).
در پاسخ به این اشکال باید گفت: دلیل یا قرینهای برای این تفسیر و نیز بازگشت آیه به موارد عادت وجود ندارد. دیگر اینکه به احتمال بسیار قوی، نباید نوپدیدی عادت مورد ادعا و نیز اثرپذیرفتگی آن از فتاوای فقیهان که هریک به گونهای شایستگی عادت را مورد تردید قرار میدهند، نادیده گرفت و این همه در صورتی است که به اعتبار عادت باور داشته باشیم.
ب) حلال بودن گوشت آبزیان، معیار و ملاک روشنی ندارد تا برای روشنگری خویش هرگونه قیدی را از سوی کتاب و سنت به هر مقدار، پذیرا باشد. بنابراین در آیات و روایات، اطلاق و عمومی وجود ندارد، تا اگر به استناد روایات موجود، تنها به حلال بودن میگوها و ماهیان پولکدار حکم شود، مقید کردن و ویژهسازی بیشتر پدید آید(علامه حلی، ۱۴۲۰: 2/ 244).
نارسایی و کوتاهی ادعا شده، بیدلیل و با توجه به پارهای از روایات موجود، درخور پذیرش نیست. افزون بر این، روایاتی که برای روشنگری حلال بودن آبزیان، مورد استناد قرار گرفتهاند، برای بیان معیار در حلال بودن گوشت ماهیان کارآمد بوده و در خصوص غیر ماهیان، در مواردی که سکوت شده، با توجه به وجود اصل اباحه و حلال بودن چیزها، استثنای حیوانات آبزی از حکم حلال بودن، همچنان ادعایی بیدلیل است.
ج) اگرچه آیات و روایات مورد سخن، اطلاق و عموم دارند، ولی نباید از ذهن دور داشت که ماهیان بیشترین حیوانات آبزی را تشکیل میدهند. بنابراین، با استناد به روایات موجود، استثنای همه آبزیان به جز میگوها و ماهیان پولکدار از حکم حلال بودن، جز مقید کردن و ویژهسازی نیست(همان: 2/ 245). درباره این سخن باید گفت: این که ماهیان، بیشترین حیوانات آبزی را تشکیل میدهند، ادعایی است که درستی آن نیاز به کارشناسی دارد.
همچنین روایاتی که مورد استناد قرار میگیرند، موضوع سخن آنها، جز در مواردی چند، تنها ماهیان است، نه همه آبزیان. در پارهای از نوشتههای فقهی، فقیهان از اصل عملی احتیاط برای اثبات حرمت ماهیان بیپولک، سخن گفته شده است. استناد به اصل عملی احتیاط، نادرست مینماید؛ زیرا اگر به ناسازگاری روایات و از ناکارایی آنها (که گویا هیچیک از کسانی که به حرام یا حلال بودن ماهیان بدون پولک نظر دارند، این را قبول ندارند) روی آورده شود، تنها هنگامی میتوان به اصل عملی استناد جست که دلیل لفظی وجود نداشته باشد و حال این که نمیتوان وجود عموم و اطلاق آیات و نیز وجود روایاتی را که اصل در چیزها را مباح بودن میشمارند، نادیده انگاشت. اگر به نارسایی و کوتاهی روایات (که هیچیک از قائلان که به حرمت یا حلیت ماهیان بیپولک نظر دارند، از آن سخن نراندهاند) روی آورده شود، باز مجالی برای عمل به اصل احتیاط وجود ندارد؛ زیرا شبهه موجود درباره ماهیان بیپولک، شبهه حکمیه تحریمیه است و چون این شک بدوی است، اصل برائت در آن جاری خواهد شد، مگر به اصالت حظر و یا به منش اجتهاد اخباریان روی آورده شود (ابن براج، ۱۴۰۶: 4/ 190)
تعیین مصداق فلسدار بودن یا نبودن ماهی به عهده کیست؟ عرف یا کارشناسان؟ در هیچ یک از منابع فقهی اشارهای نشده است که تعیین مصداق چگونه صورت گرفته است؛ آیا این مرجع عرف عام است یا خاص؟ نظر فقیهان و مجتهدان درباره موضوعاتی که شناخت آنها به عهده عرف (عام و خاص) است، اگر خود فقیه و مجتهد از کارشناسان موضوع مورد بحث نباشد، هرچند که از عرف شمرده میشود، اما مورد اعتماد و پذیرفتنی نیست (میرزای قمی، ۱۳۷۸: 1/ ۱۴). مرجع تطبیق مفاهیم عرفی بر مصادیق، عرف عام است، اما در مسئله مورد بحث، برخی فقها تعیین مصداق را کار عرف دانستهاند و برخی نیز نظر کارشناسان (زیستشناسان) را حجت دانستهاند .
امام خمینی، آیتالله خامنهای و آیتالله فاضل لنکرانی، نظر کارشناسان معتمد را در فلسدار بودن ماهی کافی میدانند. مراجع عظام آقایان خویی، تبریزی، سیستانی، مکارم، بهجت، صافی و نوری همدانی نظر صیادان خبره را ملاک میدانند. بنابراین هر دو گروه در ارجاع موضوع به اهل خبره مشترکاند. امام خمینی& میگوید: «اشکالی در این حقیقت نیست که معیار شناخت مفاهیم، مصادیق آنها و چگونگی انطباق آن مصادیق بر مفاهیم، عرف است؛ زیرا شارع در شیوه سخنگفتن و گفتوگوهایش همچون یکی از افراد عرف است (خمینی، ۱۳۸۵: 1/ ۲۲۸).
در مورد شناسایی ماهیان فلسدار، نظر عرف عام مورد قبول است و بحثی در آن نیست، اما سخن بیشتر در مواردی است که عرف ناتوان از شناخت فلسدار بودن یا نبودن ماهی باشد و یا بین عرف عام و نظر کارشناسان، بهویژه در تعیین ماهیان فلسدار تعارض به وجود آید. آیا در چنین مواردی باید به عرف عام رجوع شود؟
روشن است که شناخت درست فلس و تشخیص ماهیان بدون فلس، از گزارههای تخصصی است که بدون دانش لازم نمیتوان به آن دست یافت. در چنین مواردی به عرف کارشناسان مورد وثوق و اعتماد عمل میشود؛ همچنان که در مورد کوسهماهی و ماهیان خاویاری عمل شده است (گلباغی ماسوله، ۱۳۷۷: ۱۳).
بررسی متون روایی خود بر اینکه معیار تشخیص فلس، نظر کارشناسی (عرف خاص) است، نه عرف عام، گواهی میدهد؛ چه اینکه در بسیاری از روایات، واژه «قشر» به گونه مطلق به کار رفته است و این اطلاق گونههای فلس، مقدار زمان دارا بودن فلس (از یک لحظه تا همه عمر)، چگونگی قرار گرفتن فلس در پوست و بدن ماهی و نیز شمار این فلسها از یک عدد تا پوشیده شدن همه بدن را در بر میگیرد. حال اینکه عرف عام به جهت تسامح عرفی تنها به فلسدار بودن ماهیانی حکم میکند که در نزد او دارای فلس فراوانی بوده و یا چگونگی قرار گرفتن و نیز جنس فلس برابر با موارد مورد پذیرش و ذوق او باشند. در غیر این صورت ماهی را بدون فلس میشمارند؛ هرچند در واقع فلسدار باشند. روایاتی هم وجود دارد که ملاک حلیت بودن ماهی، نظر کارشناسی (عرف خاص) میباشد؛ از جمله روایت حماد بن عثمان (حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۴) و روایت صالح بن سندی (همان: ۱۳۸)؛ زیرا بیگمان عرف در چنین مواردی به فلسدار نبودن و جایز نبودن خوردن آنها حکم میکند (گلباغی ماسوله، ۱۳۷۷: ۱۱۳). بر اساس این رأی (تشخیص مصداق به عهده کارشناس است)، بسیاری از ماهیان که عرفاً بدون فلس به حساب میآیند، در واقع فلسدار بوده و حکم آنها به تبع موضوع تغییر خواهد کرد.
در فقه شیعه، بزرگ یا کوچک بودن یک مصداق و اشتراک در خواص و یا تشابه اجمالی در خصوصیات (مثلاً در میگو و لابستر) نمیتواند میزان و ملاک حرمت یا حلیت باشد، بلکه ملاک همان چیزی است که در حلیت از آن نام برده شده است (خمینی، بیتا: ۲/ ۱۵۵؛ مکارم شیرازی، ۱۴۲۷: 1/ ۲۸۱)؛ آن چنانکه فقها و مراجع هم بر این موضوع صحه گذاشتهاند، به طوری که در استفتائات به عمل آمده از مراجع عظام، مانند حضرت آیتالله خامنهای، آیتالله فاضل لنکرانی، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله مظاهری و آیتالله روحانی. اظهار داشتهاند که اشتراک در خواص و تشابه اجمالی، میزان حلیت نیست بلکه ملاک صدق عنوان ماهی فلسدار یا میگو است.
از مجموع مباحث مطرح شده میتوان چنین نتیجه گرفت: نظریه حرمت در طول زمان شکل گرفته و به صورت اجماع درآمده است: هنگامی میتوان برای ثابت کردن حکمی به اجماع متوسل شد که دلیل لفظی وجود نداشته باشد و حال این که در این جا دلیل لفظی وجود دارد. اجماع ادعا شده در خصوص حرمت حیوانات دریایی، مدرکی است که مخالفت برخی فقهای بزرگ اعتبار آن را مخدوش کرده است. این اجماع در طول تاریخ، نسل به نسل منتقل شده و به صورت یک حکم ثابت و تغییرناپذیر در نظر باورمندان به آن در آمده است، به طوری که بعضی از فقها آن را جزء ضروری دین تلقی کرده و مخالفت با آن را جایز دانستهاند، در حالی که این مسئله اختلافی بوده و نباید جزء ضروری دین تلقی شود.
شهرت ادعا شده هم مانند اجماع، محل تأمل است؛ چرا که بسیاری از احکام موجود در این زمینه مبتنی بر ترس از مخالفت با اجماع بوده است. حرمت ماهیان بدون فلس محل اختلاف است و بر خلاف سخن رایج و مشهور، اجماعی نیست، و حرمت سایر حیوانات دریایی در فقه شیعه به صورت صریح و واضح ـ به جز موارد نادر و خاص ـ نیامده است که البته در این موارد اندک هم اختلاف نظر وجود دارد. فلسدار بودن برای حکم به حلیت، نمیتواند امر ثابت و محتومی باشد؛ چرا که ممکن است یک مصداق در اثر عوامل محیطی یا جهشهای ژنتیکی، فلس خود را از دست داده باشد. از طرف دیگر، متخصصان هم میتوانند به دلایل مختلفی اقدام به حذف ماهی کنند، و چنانکه در پاسخ استفتائات ملاحظه گردید، نبودن فلس در شخص یا نوع ماهی به عنوان ملاک قطعی حرمت، ظاهراً محل تأمل است.
..............................................................................................................
1.Food and Agriculture Organisation (FAO)
2. کنعت در لغت نوعی ماهی است (ابن منظور، ۱۴۱۴:۲/ ۸۲، ماده «کنعت»). شهید ثانی میگوید: (کنعت که به آن کنعد هم گفته میشود نوعی ماهی است که فلس ضعیفی دارد و خودش را به شن میمالد و آن فلس را میریزد ولی دوباره میروید (شهید ثانی، ۱۴۱۰: 7/ ۲۶۳).
3. جریث (جری): به کسر و تشدید راء، ماهی سیاه را میگویند ( ابن منظور، ۱۴۱۴: 2/ ۱۲۸ ماده «جرث») و نیز آمده است که جرّى ماهى کشیده و درازی است که فلس ندارد و پوستش تابان و نرم است و یهود نیز آن را نخورند (صدوق، ۱۴۰۹: 4/ ۴۴۶). در پاورقی کتاب کافی از شیخ کلینی به نقل از کتاب تهذیب آمده: جریث همان جریاست و جری نوعی از ماهی با پوستی نرم شبیه مار است که در فارسی مارماهی نامیده میشود (کلینى، ۱۴۲۹: 12/ ۱۳۴). به نظر میرسد در تعریف جری و مارماهی التباسی صورت گرفته باشد و جری همان مارماهی باشد. از گفته بعضی از لغویون بر میآید که یکی هستند؛ و لیکن از بعضی روایات بر میآید که با هم فرق دارند. مارماهی یک کلمه فارسی مرکب از مار و ماهی است و از آن به روباه آب تعبیر میکنند (ابن منظور، ۱۴۱۴: 2/ ۱۲۸؛ واسطى زبیدى، ۱۴۱۴: 3/ ۱۸۵).
4. در مورد زهو در کتب لغت چیزی نیامده است، اما در حدیثی آمده: «الزهو سمک لیس له قشر» (حر عاملی، ۱۴۰۹: 24/ ۱۳۸).
5. زمار یا زمیر و زمّیر- بر وزن سکّیت- نوعى ماهى است که آن را ماهى آبنوس گویند (صدوق، ۱۴۰۹: ۲۴/ ۴۴۶) در فرهنگهای قاموس المحیط و تاج العروس آمده است که در وسط پشتش خاری است و هنگامی که صیادان آن را صید میکنند فریاد شدیدی از خودش صادر میکند (القاموس المحیط، و تاج العروس و المنجد ماده «زمر»).
6. mesenchyme
7. مثل روایت امام موسی کاظم× که فرمود: «لَا یحِلُّ أَکْلُ الْجِرِّی وَ لَا السُّلَحْفَاةِ وَ لَا السَّرَطَانِ. قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّحْمِ. الَّذِی یکُونُ فِی أَصْدَافِ الْبَحْرِ وَ الْفُرَاتِ أَ یؤْکَلُ- قَالَ ذَلِکَ لَحْمُ الضَّفَادِعِ لَا یحِلُّ أَکْلُهُ» (حرعاملی، ۱۴۰۹: ۲۴/ ۱۴۶) خوردن ماهی جرّی، لاکپشت و خرچنگ حلال نیست. راوی میگوید: از خوردن گوشت درون صدفهای دریایی و رودخانه از او پرسیدم؛ امام فرمود: حکم آن حکم گوشت قورباغه را دارد و حلال نیست.
..............................................................................................................
قرآن کریم، ترجمه محمد مهدی فولادوند.
ابوجیب، سعدی، القاموس الفقهی، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، دمشق، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
ابن ادریس حلّى، محمد بن منصور، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1410ق.
ابن براج طرابلسى، عبدالعزیز، المهذب، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1406ق.
ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الوسیلة الی نیل الفضیلة، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1408ق.
ابن قدامه، احمد بن محمد، الکافی فی الفقه الحنبلی، بیروت، المکتبه العصریه، بیتا.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دار الصادر، چاپ سوم، 1414ق.
انصاری، محمد علی، الموسوعة الفقهیة المیسرة، قم، مجمع الفکرالاسلامی، چاپ اول، 1422ق.
انیس، ابراهیم، المعجم الوسیط، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ دوم، بیتا.
جمعى از پژوهشگران زیر نظر سید محمود هاشمى شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهلبیت^، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى، چاپ اول، 1426ق.
بستانى، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، تهران، چاپ دوم، 1375.
بهجت فومنی، محمد تقی، استفتائات، قم، دفتر حضرت آیتالله بهجت، چاپ اول، 1428ق.
جمعى از مؤلفان زیر نظر سید محمود هاشمی شاهرودی، مجلة فقه أهل البیت^، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى، چاپ اول، بیتا.
حر عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت^، چاپ اول، 1409ق.
خمینی، روح الله، المکاسب المحرمه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
ـــــــ، تحریر الوسیلة، قم، مؤسسه مطبوعات دار العلم، چاپ اول، بیتا.
ـــــــ، توضیح المسائل، (محشّى- امام خمینى)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ هشتم، 1424ق.
ـــــــ، الرسائل، اسماعیل، قم، 1385ق.
خوانساری، سید احمد، جامع المدارک فی شرح مختصر النافع، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1405ق.
سازمان شیلات ایران، سالنامه آماری سازمان شیلات ایران، معاونت برنامهریزی و توسعه مدیریت برنامه و بودجه - دفتر برنامه و بودجه، بیجا، چاپ اول، 1389.
سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الاحکام فی بیان الحلال و الحرام، قم، دفتر آیتالله سبزواری، 1413ق.
ستاری، مسعود، ماهیشناسی (۱)، رشت، انتشارات حقشناس، چاپ دوم، 1384.
سلاّر دیلمى، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة و الأحکام النبویة، قم، منشورات الحرمین، چاپ اول، 1404ق.
سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، تصحیح از عبداللطیف حسینی، کتابخانه آیتالله مرعشی، قم، چاپ اول، 1404ق.
شهید ثانی، زینالدین بن على، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، (المحشّى - کلانتر)، قم، کتابفروشى داورى، چاپ اول، 1410ق.
ـــــــ، مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1413ق.
صدوق، محمّد بن على بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ترجمه: علی اکبر غفارى، و محمد غفاری، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1409ق.
طباطبایی، علی بن محمد، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلایل، قم، مؤسسه آل البیت، 1418ق.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، قم، الثقافه الاسلامیه، 1408ق.
طوسى، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1390ق.
ـــــــ، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوى، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1400ق.
ـــــــ، تهذیب الأحکام، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
ـــــــ، المبسوط فی فقه الامامیة، تهران، المکتبة المرتضویة للاحیاء الاثر الجعفریة، چاپ سوم، 1387ق.
علامه حلی، حسن بن یوسف، تبصرة الفقهاء، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1410ق.
ـــــــ، مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1413ق.
فیض کاشانى، محمد محسن، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی×، چاپ اول، 1406ق.
کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دار الحدیث للطباعة و النشر، چاپ اول، 1429ق.
گلباغی ماسوله، سیدعلی جبار، «مقاله درنگی در مبانی فقهی حلال بودن آبزیان»، مجله فقه کاوشی نو در فقه اسلامی، شماره ۱۷و۱۸، 1377.
مجلسی اصفهانی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، مؤسسه الطبع و النشر، چاپ اول، 1410ق.
محقق حلّى، نجمالدین جعفر بن حسن، شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، 1408ق.
ـــــــ، المختصر النافع فی فقه الامامیه، قم، مؤسسه المطبوعات الدینیة، چاپ ششم، 1418ق.
محقق سبزوارى، محمد باقر، کفایة الأحکام، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1423ق.
مقدس اردبیلى، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح إرشاد الأذهان، قم، دفتر انتشارات اسلامى، اول، 1403ق.
مکارم شیرازى، ناصر، استفتاءات جدید، قم، انتشارات مدرسه امام على بن ابىطالب×، چاپ دوم، 1427ق.
منتظرى نجفآبادى، حسین على، الأحکام الشرعیة على مذهب أهل البیت&، قم، نشر تفکر، چاپ اول، 1413ق.
موسوی بجنوردی، سید محمد، القواعد الفقهیه، قم، الهادی، 1419ق.
موسوی گلپایگانی، سید محمدرضا، مجمع المسائل، قم، دارالقرآن الکریم، چاپ دوم، 1409ق.
میرزای قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، 1378ق.
نجفى، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ هفتم، 1404ق.
نراقی، مولی احمد بن محمد مهدی، مستند الشیعة فی احکام الشریعة، قم، مؤسسه آل البیت^، چاپ اول، 1415ق.
واسطى زبیدى، سید محمد مرتضى حسینى، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414ق.
*. تاریخ وصول: 11/11/1396؛ تاریخ تصویب: 13/2/1397.
**. دانشیار گروه الهیات- فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه یاسوج (Alishahi88@gmail.com).
***. دانشجوی دکترای الهیات دانشگاه یاسوج (Alishahi@yu.ac.ir).